سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نقل می کنند که امام صادق علیه السلام این دو بیت را بارها برای مَثَل زدن می خواند [کنز الفوائد]
 
دوشنبه 88 شهریور 30 , ساعت 6:36 عصر

                   تحقیق درعلل

شهید مطهری دردرسهای الهیات شفامی فرماید:


   یک مسأله ای که از زمان ارسطومرسوم است.تقسیم علت است به چهار تا:


صورت ـماده ـ غائی ـ فاعلی


اقسام علل:ارسطو علت را به چهار دسته تقسیم کرده است.زیرا:


1ـ آن چیزی که وجود یک شئ بسته به اوست گاهی چیزی است که ملاک فعلیت این شئ است.یعنی فعلیت پیدا کردن این شئ از اوست واین «صورت»است.


2ـاگرآن چیز،مناط بالقوة بوداین شئ، یعنی معلول باشد آن« ماده» است .


3ـاما اگر چیزی که «علت» خوانده می شود خارج از وجود وذات شئ باشد؛یا چیزی است که شئ به خاطرآن به وجودآمده است وآن «علت غائی»نامیده می شود.


4ـ ویاشئ ازاوبه وجود آمده است که«علت فاعلی»نامیده می شود.                      


   اکنون باید درباره این چهارقسم علّت به بحث بپردازیم.آنچه که در خارج،ازآن آگاهی داریم ومی دانیم وجود دارد چیست؟آنچه که در خارج می توانیم بدانیم این است که می بینیم یک شئ به شئ دیگر وجودإعطامیکند.اگر یک شئ،موجدوخالق وآفریننده ی یک شئ دیگرومعطی وجود به آن باشد این را «علت فاعلی»می گوییم؛ونیز در مواردی می دانیم که یک شئ که ازشئ دیگربه وجود می آیدفاعل وموجد،ایجادش برای یک هدف وغایتی است که اگرآن هدف نبودایجاد نمی کردکه آن را  می گوییم:«مالِأجله الوجود»یا«علّت غائی».آن گاه اگر چیزی را که ایجاد می کنیم ابتدا به ساکن ایجاد کنیم (که خواهیم گفت چنین چیزی در طبیعت ممکن نیست)واگر چیزی را که ایجاد می کنیم چیزی را به صورت شئ جدید درآوریم در این صورت آن چیز اوّلی راکه قابل این تغیر بود «ماده»وشکل جدید را «صورت»گوییم.


   حال آیا ماده که فاقد صورت است به خودی خود صورتی را که نداشته می پذیرد،یا همان گونه که در مصنوعات بشری تخته چوبها خودبه خود به صورت صندلی در نمی آیدو...درطبیعت هم ماده نمی تواندبدون دخالت قوّه ای،صورت جدیدی را بپذیرد؟در فلسفه ارسطویی ماده ای که خود به خود تحولاتی بکند نداریم،مادّه فقط می تواند صورت را بپذیرد،امّا هر تحوّلی «علّت فاعلی»نیز لازم دارد .


   این،درعلّت مادّی وعلّت صوری وعلّت فاعلی؛ولی از این مشکل تراین است که آنچه را که دردنیای انسان به عنوان«علّت غائی» وجود دارد به تمام طبیعت گسترش دهیم.در عالم انسان به طور قطع علّت غائی وجود دارد،امّا آیا در جهان طبیعت نیز هر وقت تحوّلی به وجود می آید داراى یک غایتی است؟وآیا «غایت»با«صورت»متفاوت است واز نوع صورت دیگری است؟آنگاه بحث را می بریم روی آن صورت به همین ترتیب الخ،وتسلسل پیش می آید؛که بحث مهمّی است وخود شیخ می گویدأفضل أجزاءالحکمة است؛ «[3]»  


   ودر مورددلیل چهارقسم بودن علل می گویند:علّت شئ یاجزء وجودشئ هست یا نیست(یعنی یا داخل درقوام شئ هست یا داخل در قوام شئ نیست)اگرجزءوجود شئ باشد یا«جزء»ی است که ملاک بالقوّه بودنِ اوست که «مادّه»نام دارد ویا «جزء»ی است که ملاک بالفعل بودن اوست که «صورت»نام دارد.واگر علّت شئ خارج از وجود شئ باشد یا«علّت غائی»است یا«علّت فاعلی».


   دراین میان آنچه که صددرصدمورده قبول است علّت فاعلی است،امّا علّت غائی شدیداًمورد انکارقرار گرفته است(البته در طبیعت)واز نظر بسیاری از فلسفه ها مشکوک است.همین طور علّت مادی وعلّت صوری نیز به این شکلی که ارسطوگفته است مورد بحث ومناقشه است.ماصورت وماده یارسطویی رامثال به صنعت بشر زدیم ولی صورت وماده ارسطوبحث دقیق تری است. در مصنوعات بشری «صورت»همان«شکل»است . بشربیش از آنکه رابطه ای در اجزاءمادّه ایجاد کند کاری انجام نمی دهد.امّا «صورت» در طبیعت برتروبالاتراز«شکل»است. آیاآنچه که در طبیعت رخ می دهدهمان صورت وشکل است که در مصنوعات بشربه چشم می خورد؟ اغلب فلسفه هایامروزی به همین قول معتقدند؛امّافلاسفهء اسلامی متقدندکه نه،صورت یک واقعیّت دیگری استکه این شکل وسازمان جدیددرواقع معلول آن واقعیّت،اثرآن واقعیّت ومظهر آن واقعیّت است.مادّه ى ارسطویی نیزبا مادّه ای که امروزی هامی گویند فرق دارد.ماده ارسطویی یا«هیولی»غیر محسوس است واز هر پوشش وصورتی به دور است. «[4]»



«فاعل»در اصطلاح فلسفه ی اولی ودراصطلاح علوم طبیعی: 


    «فاعل»در اصطلاح فیلسوف اُولایی یا الهی ـ«الهی»گفتیم به مناسبت انتساب به«الهیّات»به معنای فلسفهء اُولی،نه به معنای اعتقاد به خداـ با «فاعل»در اصطلاح طبیعیّون فرق دارد.«فاعل» دراصطلاح علوم طبیعی به معنای «مبدأحرکت»است امّا در اصطلاح فلسفه ی اولی به معنای«مُعطی وجود»است که اعّم است از اصطلاح اوّل،یعنی ممکن است اعطای وجود باشد ولی پای حرکت در میان نباشد.مثلاًاگر گلوله ای را به حرکت در آوریم ما فاعل آن هستیم وما را«علّت حرکت»می گویند.اساساًطبیعیون غیر از باب حرکت،علّت دیگری نمی شناسند چون چیزدیگردر میان نیست.امّادر الهیّات وفلسفهءاولی «محرک»یکی ازاقسام علل است وتازه علّتِ حرکت است نه علّتِ متحرک.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ